چین و روسیه در حال حاضر دو شریک مهم ایران هستند و با ایران پیمانهای استراتژیک دارند. با این حال شاهد هستیم که عملاً این پیمانها و یا توافقنامهها به نتیجه نرسیده است. برای بررسی این تناقض، باید روی این موضوع متمرکز شویم که اساساً در اواخر قرن بیستم و بهویژه با آغاز قرن بیست و یکم، جهانی شدن بهخصوص جهانی شدن اقتصاد، سبب شده است که بسیاری از کشورهایی که عموما در شرق و یا آسیای جنوب شرقی با رشد اقتصادی بالایی مواجه هستند با رویکردی شبکهای یا پیوندی عمل کنند.
این کشورهای عمدتا شرقی که امروزه ایران تحت عنوان «نگاه به شرق»، بسط و گسترش روابط سیاسی اقتصادی با آنها را پیگیری میکند و بهدنبال استفاده از سرمایهها و ظرفیتهای اقتصادی آنهاست، در یک اقتصاد بسیار پیچیده و شبکهای شده با اقتصاد کشورهای توسعهیافته در هم تنیده شدهاند.
این کشورها اکنون به سیستم اقتصاد برونسپاریشده کشورهای توسعهیافته تبدیل شدهاند و در عین حال متقابلا به بخش اعظمی از بازارهای این کشورها دسترسی دارند.
درهمتنیدگی این کشورها با کشورهای غربی، موجب شده است که کشورهایی که ما تحت عنوان نگاه به شرق از آنها یاد میکنیم، اساسا تمایل چندانی به سرمایهگذاری و یا سهیم شدن در توسعه اقتصادی ما نداشته باشند.
به نظر میرسد که رویکرد فعالان سیاسی ما به جهان اساسا بر پایه نگاه سنتی در چارچوب تصویری که در قرن بیستم از مناسبات سیاسی و اقتصادی جهان وجود داشته، شکل گرفته است. این نگاه سنتی بر اساس تقسیمبندی جهان در نیمه دوم قرن بیستم به دو بلوک شرق و غرب صورت میگیرد.
بلوکهایی که به لحاظ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از هم منفک بودند و وقتی کشوری با یک بلوک سیاسی دچار چالش میشد، به سوی بلوک قدرت دیگر حرکت میکرد. ما شاهد هستیم که بسیاری از کشورها گاها از بلوک شرق به سوی بلوک غرب حرکت کرده و خود را در این قالب جدید تعریف میکردند. بنابراین در قرن بیستم، با چنین جابجاییهایی، این امکان وجود داشت که سیستم سیاسی و اقتصادی کشورها را به یکی از این بلوکها گره زد. در این دوران، شاهد هستیم که اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اقمار کمونیستی آن که بهعنوان بلوک شرق شناخته میشدند و اقتصاد سوسیالیستی آنها کاملا منفک شده و متفاوت از سیستم اقتصاد کشورهای اقتصاد آزاد یا بلوک غرب بودند میتوانستند از همه نظر به کشورهایی که تمایل به حمایت بلوک شرق داشتند کمک کنند، اما در جهان بهشدت درهم تنیده شده کنونی بهویژه در حوزه اقتصاد که بسیار شبکهای عمل میکند، موضوع کاملا متفاوت شده است. در قرن بیست و یکم کشورهای شرق در چارچوب برونسپاری و دورسپاری و عمدتا بهوسیله مناطق آزاد، اتصالات اقتصادی خود را با سراسر جهان برقرار کردهاند.
بنابراین در جهان امروز تعریف کشورهای بلوک شرق اساسا میتواند همواره گمراهکننده باشد، چراکه ما در شرق به لحاظ اقتصادی، کشوری نداریم که منفک از سایر کشورها بهویژه کشورهای توسعهیافته غربی باشد.
سیاستمداران در ایران با این رویکرد، عملا با نگاه قرن بیستمی، مناسبات اقتصادی خود را با کشورهای شرق تعریف میکنند، غافل از اینکه جهانی شدن، کاملا این نگاه سنتی و تلقی شرق و غرب را در اقتصاد از میان برداشته و در چارچوب یک اقتصاد شبکهای درهمتنیده، عمل میکند. بنابراین نباید انتظار زیادی از دستاوردهای چیدمانهای استراتژیک بهویژه قرارداد ۲۵ساله با چین داشت.
ازسویی از منظر ژئوپلتیکی این همکاری با چالشهای متعددی روبهروست. وقتی از منظر ژئوپلتیکی به چین یا روسیه نزدیک میشویم، قطعا با چالشهای ژئواستراتژیک در سطح جهانی روبهرو خواهیم شد. به این معناکه پیوند اقتصاد شبکهای این دو کشور عمدتا با سیستم جهانی است و به همین سبب همکاری پایدار و بلندمدت با ایران را برنمیتابد.
ارتباط ژئوپلیتیک ممکن است که با روسیه برقرار شود، اما باید دید که در این پیوند چقدر همکاریهای اقتصادی میتواند زیر این چتر شکل بگیرد. نکته قابل تأمل آنکه باید پرسید چرا تاکنون از این همکاریها چیزی عاید ایران نشده است؟
بنابراین تا زمانیکه چالشهای عمیقی با منطقه ژئواستراتژیک آتلانتیک داشته باشیم، همکاریهای ژئوپلیتیک با روسیه و چین، چندان نمیتواند در حوزههای توسعه اقتصادی و سایر مناسبات کشور اثرگذار باشد. بهترین راهحل موجود حل چالش اصلی ایران با لیدر منطقه ژئواستراتژیک آتلانتیک و رسیدن به تفاهم با ایالات متحده است. اگر چنین تفاهمی شکل بگیرد، ایران میتواند نگاه به شرق و همکاری با کشورهایی مانند روسیه و چین را پیگیری کرده و از ظرفیتها و سرمایهگذاری این کشورها بهرهمند شود.
تبادل نظر